سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خدایا به تو پناه مى‏برم که برونم در دیده‏ها نیکو نماید و درونم در آنچه از تو نهان مى‏دارم به زشتى گراید ، پس خود را نزد مردم بیارایم به ریا و خودنمایى که تو بهتر از من بدان دانایى ، پس ظاهر نکویم را براى مردمان آشکار دارم و بدى کردارم را نزد تو آرم تا خود را به بندگان تو نزدیک گردانم ، و از خوشنودى تو به کنار مانم . [نهج البلاغه]
ادامه ماجرای توبه رسول ترک - قسمت دوم - حسین جان (این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست)
  • پست الکترونیک
  • شناسنامه
  •  RSS 
  • پارسی بلاگ
  • پارسی یار
  • ادامه مطلب  ماجرای توبه رسول ترک - قسمت دوم

               .... مسئول هیئت بعد از معذرت خواهی و دلجوییهای فراوان از رسول خواست تا او حتما در شبهای آینده در جلسه های آنها شرکت کند و تمام اتفاقات و حرفهای شب گذشته را فراموش کند.مسئول هیئت نمی خواست بیش از این توضیحی بدهد و دلیل و علت این تغییر و نظر و رفتارش را بیان بنماید. زمانی که مسئول هیئت می خواست خداحافظی کند و برود رسول مانع از رفتنش شد. رسول می دانست که مسئول هیئت بدون علت و بیخودی عقیده اش تغییر پیدا نکرده است. او پافشاری و اصرار داشت که علت این تغییر را بداند.

    مشاهده یک خواب رویای عجیب باعث شده بود تا مسئول هیئت از اینکه در شب گذشته رسول را از جلسه امام حسین (ع) بیرون کرده است به شدت پشیمان و نادم بشود. اما او گمان می کرد نباید همه خوابش را برای رسول تعریف کند.مسئول هیئت در شب گذشته در بخشی از خوابش یک چیزی دیده بود که بنابر نظر و عقیده او بسیار خوب و نیکو بود ولی فکر می کرد که اگر آن را برای آدمی همچون رسول تعریف کند رسول آن را درک نخواهد کرد و بر عکس به شدت ناراحت و عصبانی هم خواهد شد.

    ولی تقدیر و اراده ی خدا بر این تعلق گرفته بود تا مسئول هیئت در آن اولین دقیقه های صبح و در همان جلوی خانه رسول همه روءیا و خوابش را برای رسول بازگو کند در آن لحضه مسئول هیئت به هیچ وجه تصور نمی کرد و نمی دانست که او هم اکنون و در آن لحظات واسطه  و رساننده یک پیام و دعوتی رمزدار از جانب امام حسین (ع) برای رسول ترک است. او عاقبت شروع به تعریف کردن رویای دیشبش کرد و رسول ترک نیز با دقت و کنجکاوی به صحبت های او گوش می داد.

    مسئول هیئت در شب گذشته در عالم خواب دیده بود در شبی تاریک در صحرای کربلا قرار دارد. او در خواب دیده بود که خیمه ها و یاران امام حسین(ع) در یک طرف می باشند و یاران و خیمه های لشکریان یزید در سوی دیگر.مسئول هیئت تصمیم می گیرد برای مشاهده اوضاع و احوال خیمه های امام حسین (ع) به سوی خیمه های آن حضرت حرکت کند. هنوز چند قدم برنداشته بود که ناگاه متوجه می شود سگی در حال پاسبانی و نگهبانی از خیمه های اما حسین (ع) است.آن سگ با پارسها و حمله های جسورانه اش به هیچ غریبه ای اجازه نمی داد به خیمه های اما حسین (ع) نزدیک شود.

    مسئول هیئت قدم بر می دارد و با احتیاط به سوی خیمه های سیدالشهداحرکت می کند. ولی آن سگ به سوی او نیز حمله ور می شود و با سماجت مانع از نزدیک شدن وی به خیمه های حسین(ع) می گردد.مسئول هیئت در آن تاریکی و ظلمات شب با آن سگ در گیر می شود ومی خواهد خودش را به خیمه ها برساند. او به سختی و با کوشش و تلاش زیاد در حال رها شدن از آن سگ بوده است که ناگهان با نگاه و سرو کله آن سگ متوجه یک منظره بسیار عجیب و غریبی می گردد.مسئول هیئت با گریه و اشک به رسول می گوید:

     ... رسول!من در حالی که با آن سگ رو در رو شده بودم یک دفعه متوجه مسئله عجیبی شدم، من ناگهان متوجه  شدم که سر و صورت آن سگ سر و صورت توست، این سر و کله تو بود که برروی هیکل و بدن آن سگ قرار داشت ، رسول! در واقع این تو بودی که درحال پاسداری از خیمه های امام حسین (ع)بودی...

    عجب صبح زیبایی بود.عجب لحضه نابی بود ،عجب  شب قدری بود.......

    دوش وقت ســــــحر از غصه نــجاتم دادند                    واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند

    بیــــخود از شــــعشعه پــرتو ذاتــــم کردند                      بــاده از جام تجــــلی صـــفاتم دادند

    چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی                        آن شــب قدر که این تازه براتم دادند

    چون من از عشق رخش بیخود و حیران گشتم                          خبر از واقعه لات و مناتم دادند

    من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب                          مستحق بودم و اینها به زکاتم دادند

    بعد از این روی من و آینه حُسن نگار                              که در آنجا خبر از جلوه ذاتم دادند...

    رسول ترک بعد از شنیدن رویای مسئول هیئت شروع به گریه و زاری می کند، او ناله کنان، تند تند از مسئول هیئت می پرسد:...راست می گویی یعنی من واقعا سگ نگهبان خیمه های امام حسین (ع) بودم؟...

    در آن لحظه همه وجود رسول ترک مملو از عشق حسینی شده بود ،عشقی عمیق و واقعی و او به سبب این عشق به توبه واقعی دست یافته بود، توبه ای نصوح و همیشگی.

    و این چنین شد که رسول ترک به یک باره توبه کرد و زندگی جدیدی را با صدوهشتاد درجه تغییر و تحول برای بقیه عمرش در پیش گرفت. او سال های سال با عشق و محبت به اهل بیت عصمت و طهارت نفس کشید و با ایمانی محکم و راسخ در کمال پاکی و پرهیز کاری زندگی کرد.او در این سالهای پاکی علاوه بر اینکه اهتمام و تقید به ترک محرمات و انجام واجبات داشت تا آنجایی هم که می توانست به فکر جبران سالهای قبل از هدایت و توبه اش نیز بود و اما همه این حرفها در یک طرف و عشقی که در جان و قلب روسل ترک افتاده بود در طرفی دیگر.

    از عشق من به هر سو در شهر گفتگوهاست            من عاشق حسینم این گفتگو ندارد

    رسول ترک یکی از عاشقهای شگفت و مثال زدنی برای تاریخ شده بود. او یکی از جلوه های عشق شده بود. از آن به بعد برای کسانی که رسول ترک را می دیدند و می شناختند کلمه عشق معنای پیچیده و ناشناخته ای نداشت. همه آنها با نگاه کردن به رسول ترک معنای عشق را کم و بیش می توانستنددرک و احساس کنند.

    آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند                  آیا بُوَد که گوشه چشمی به ما کنند

     



    مشتاق المهدی ::: پنج شنبه 86/10/13::: ساعت 12:8 صبح
    نظرات دیگران: نظر


    لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    >> بازدیدهای وبلاگ <<
    بازدید امروز: 12
    بازدید دیروز: 40
    کل بازدید :396868

    >>اوقات شرعی <<

    >> درباره خودم <<
    ادامه ماجرای توبه رسول ترک - قسمت دوم - حسین جان  (این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست)
    مشتاق المهدی
    این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست این چه شمعی است که جانها همه پروانه اوست

    >> پیوندهای روزانه <<

    >>فهرست موضوعی یادداشت ها<<

    >>آرشیو شده ها<<

    >>لوگوی وبلاگ من<<
    ادامه ماجرای توبه رسول ترک - قسمت دوم - حسین جان  (این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست)

    >>لینک دوستان<<

    >>لوگوی دوستان<<

    >>موسیقی وبلاگ<<

    >>اشتراک در خبرنامه<<
     

    >>طراح قالب<<