خوان تنعم الهی
این جملات چقدر .... عالیست؟
«من به همه دنیا و اهل آسمان و زمین بدهکارم .
چرا که
همه ی آنها دست به دست هم دادند تا من به وجود آمدم
و ارزاق مادی و معنوی را برای من تهیه کردند ،
پس به آنها مدیون هستم.» (1)
من هم می گویم :
ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند ** ** *** ** ** *** * ** **** *****
فکرش را بکنید ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند..... این همه ابزار و امکانات و شب و روز و زمستان و تابستان و گیاه و جاندار و بی جان درکارند تا امورات تو بگذرد و در خدمت تو هستند تا روزگار بگذرانی.
اگر سوار اتوبوس یا تاکسی می شوی بجای غر زدن فکر کن یک راننده این ماشین را آماده کرده و باد لاستیک ها را تنظیم کرده و شب و روز این وسیله نقلیه را رسیدگی می کند و تعمیر و نگهداری می کند برای اینکه تو و دیگران را سوار کند پس آیا همه و همه در حال خدمت به تو نیستند؟ فکرش را بکن واقعاً هستند و چنین است.
شاید بگویی خوب هزینه اش را می گیرند و پولش را می دهیم ولی در قبال این همه و این همه خدمتی که دریافت می کنیم آیا می توانیم هزینه بدهیم و قیمتش را بپردازیم؟ حقیقتاً نمی توانیم و نخواهیم توانست.
این هوایی که تنفس می کنیم و در فضای باز و حتی در اتاق دربسته هم به ما می رسد و به ما خدمت می کند و ما را بهره می رساند آیا ریالی بابتش می پردازیم! پس اگر چشم خود را خوب باز کنیم همه بر خوان تنعم الهی جمع شده ایم و عمری است بر سر خوان او مهمان اوییم و نمی دانیم. غافل از صاحب این خوان نعمتیم و او هم به رویمان نمی آورد. یا کریم
اگر کمی فکر کنیم به نعمتهایی که خدا به ما داده و در عطایای الهی به خودمان بیندیشیم مست خداوند بخشنده و مهربان می شویم و بجای گله گذاری و ناشکری به شکر نعمت و از آن بالاتر تشکر از نعمت دهنده اصلی و آن خداوندی می شویم که غرق در نعمات اوییم.
روی این موضوع خیلی فکر کنید. برای یک تکه نان چه دستها که در کار نبوده و چه خدمات که عرضه نشده و چه افراد و دستگاهها و تکنولوژی ها که دخیل نبوده اند تا لقمه ای شود برای بنده ای از بندگان خداوند تعالی.« و ان تعدوا نعمة الله لا تحصوها » خود کریمش می فرماید اگر بخواهید نعماتش را بشمرید در عدد و شماره نمی آید....
«من به همه دنیا و اهل آسمان و زمین بدهکارم .
چرا که
همه ی آنها دست به دست هم دادند تا من به وجود آمدم
و ارزاق مادی و معنوی را برای من تهیه کردند ،
پس به آنها مدیون هستم و من از اداء حق آنها عاجزم و غیر از خدا هم هیچکس نمی تواند اداء حق کند
من از اداء حق آنها عاجزم و غیر از خدا هم هیچ کس نمی تواند اداء حق کند.
اتفاقا شما و دیگران هم همین طور هستید .
همه ما نسبت به ادای دین و حق مفلس هستیم
" المفلس فی امان الله " : شخص مفلس در امان خدا است.
اگر به این حقیقت اعتراف کردیم خدا خودش حق آنها را ادا می کند.» (2)
پس ما لازم نیست که ادای حق کنیم، ما فقط به این حقایق اعتراف کنیم و شکر گذار باشیم. انشاءالله
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
پ ن 1: عارف بزرگ حاج محمد اسماعیل دولابی - مصباح الهدی صفحه 270
پ ن 2: همان
سخنانی از دلسوخته اهلبیت (علیهم السلام) مرحوم کربلایی احمد تهرانی (معروف به کل احمد):
برکات مجالس امام حسین - علیه السلام
ایشان همیشه به دوستان و نزدیکان سفارش می کردند که:
« سعی کنید تا پایتان را از کشتی حضرت سید الشهدا علیه السلام بیرون نگذارید؛ و دائما" به امری از امور دستگاه امام حسین علیه السلام مشغول باشید. آشپزی، چای دادن، سینه زدن، کفش جفت کردن و ... تا بواسطه آن، از همه شیعیان دستگیری شود. و الا حساب و کتاب آنطرف، دقیق تر از این حرفهاست.
تمام این عزاداریها و مجالس و روضه ها، برای این است که فاسق و فاجر و مؤمن، همگی بر سر سفره احسان سیدالشهدا علیه السلام نورانی شده؛ و مورد مرحمت حضرت باریتعالی قرار گیرند.
احیای مجالس اهل بیت علیهم السلام و یاد آنها، علاوه بر اینکه مؤمنین را شیرین می کند، عبادت نیز به شمار آمده و عاقبت به محفل انس و الفت بین مؤمنین نیز تبدیل می شود.
خود من، هر چه را که در این عالم دیده ام، یک گره کوری دارد که باز شدنی نیست، غیر از روضه امام حسین علیه السلام.»
همچنین می فرمودند:
« از عالم غیب به کل موجودات، خیری جاری می باشد که وصف ناشدنی است؛ و هر کس که مجالس اهل بیت علیهم السلام را احیا کند، در این خیر شریک خواهد شد.»
و باز سفارش کردند که:
« زمانی که احیای مجالس اهل بیت علیهم السلام را می کنید، حتما" باید با سور همراه باشد، تا مجالس شگون بیشتری پیدا کند.»
سلوک عشاق
ایشان می فرمودند:
« روزی به همراه جمعی از رفقا، در خدمت آمیرزا تقی نشسته بودیم. یکی از دوستان به میرزا گفت:
به نظر شما، سر موفقیت شیخ رجبعلی در سلوک چه بوده است؟
میرزا هم در عالم معنا تصرفی کرد و گذشته شیخ رجبعلی را به آن شخص نشان داد.
لذا او مشاهده کرد که جناب شیخ در جوانی، پا برهنه و بر روی برف ها، به طرف مجلس عزاداری حضرت سید الشهدا علیه السلام حرکت می کند.»
چرا قلب شکسته اینقدر قیمت داره؟....
شهدا آدم را دیوانه میکنند. اکثریت بنی بشر دنبال حفظ جسم خاکی خود هستند و حاضرند دیگران را لگد مال کنند تا خود بمانند ولی شهدا رفتند تا بقیه در امان و آرمش باشند. آنان دیوانگان وصال بودند آنان پرنده بودند که پرواز کردند. آنان از خاک بودند که به افلاک پر کشیدند ولی بنده و دربند خاک و گل نبودند. گاهی فکرشان لرزه بر انداممان می اندازد. اعمال و رفتارشان از سنخی دگر است این جهانی نیست آن جهانی است گاهی عقل ناقص در بررسی و تحلیلشان می ماند. راستی شهدا که بودند؟.... آنان دنباله رو سرور و سالار شهیدان بودند.
شاید اسم حاج آقا ضابط (حجت الاسلام عبدالله ضابط) رو شنیده باشید. آن روحانی عزیزی که از شهدا می گفت و همه را تحت تأثیر کلامی قرار می داد که از دل برخواسته بود، او راوی شهدا بود و بالاخره به جمعشان پیوست. برای اولین بار نام ایشان و سخنان ایشان و برخی خاطراتشان را از زبان یکی از دوستان که در سخنرانی ایشان حضور داشت شنیدم و بسیار مشتاق دیدارشان گشتم ولی بعد از مدتی خبردار شدم که در سانحه رانندگی دار فانی را وداع گفته اند و به دیدار شهدا شتافته اند. مطالب زیر را از سایت راویان برایتان نقل می کنم، حتماً تا آخر بخوانید:
در سالهاى اخیر به تحقیق و تفحص سیره شهدا پرداخت؛ انتخابى دقیق و کارى ضرورى و انجام نشده؛ کارى زیبا در دوران غربت فضایل و خوبىها. همه جسم شهیدان راتفحص مىکنند و استخوان و پلاکى مىیابند که این نیز ارزشمند است؛ اما او به دنبال سیره و منش شهیدان رفت؛ همان اکسیرى که به آن استخوان و پلاک ارزش داد.
دانشجویان، طلاب و همه کسانى که شبهاى شلمچه، دهلاویه، فکه و طلائیه را باخاطرات و روایتهاى او و بااشک و راز به صبح رسانند، در هجر او محزون و مغموم شدند. هجرت ابدى او نیز در مسیر هدف و آرمان مقدسش رقم خورد و وى پس از شرکت در کنگره شهداى دانشجوى بابل عروج کرد و پیروان ارزشهاى الهى را در غم خود داغدار کرد.
اینک یکى از نوشتههاى او را پیرامون یاد و خاطرات شهیدان دفاع مقدس از نظر مىگذرانیم:
شرمندهایم!
تا زمان این آفتاب مىگسترد باز هم این باغ گل مىپرورد
براى دل سوختگان انقلاب، بسیار امید بخش و مسرت آفرین است که بدانند در عرصه شبیخون فرهنگى و تقابل فرهنگى گسترده و همه جانبه با دشمن، فرهنگ ایثار و شهادت، در رویشى مجدد، دوباره جان مىگیرد. استقبال اعجاب برانگیز گروههاى مختلف و به ویژه تعداد قابل توجهى از نسل جوان به بحث مقدس شهید و شهادت، گواه این امر است. روند روبه رشد بازدیدهاى پر شور از جبهههاى نور، مراسم پرشکوه تشییع شهداى گمنام و استقبال گسترده مردم شهرهاى مسیر راه از پیکرهاى پاک شهدا، همه نشانه توجه روزافزون بخش مهمى از جامعه به فرهنگ ایثار و ارزشگرایى است.
نسل جوان ما با شناختن الگوهایى چون مطهرى، بهشتى، رجایى، باهنر، چمران، حاج همت، باکرى، محمود کاوه، مهدى زین الدین، ابوترابى و خرازى با روحیه انقلابى و حیاتبخش «بسیجى» آشنا مىگردند و با یاد خمینى عزیز«روح الله» روح جدیدى را در خود مىیابند و همچون حضرت یعقوب، پس از سالها فراق با بوى پیراهن یوسف، جان تازهاى مىگیرند. جامعه و نسل جوان و آشنا به زمان ما، با وجود همه هجمهها و مشکلات فرهنگى و اجتماعى، در انتظار شنیدن خبرى از یوسف زمان مىباشند و با پیروى از قرآن مىدانند که نومیدى از رحمت حق، از جنود شیطان است.
مرورى بر نوشتههاى عاشقانه سرزمین نور و گوش سپردن به درد دلهاى صادقانه عارفان این خاک مقدس، ما را به عظمت تحولى فرهنگى که در حال شکلگیرى و احیاى مجدد است، بیشتر آگاه مىکند.
پس از بازدید از جبهههاى جنگ ایران و عراق، فرزند شهیدى نوشته بود:
من در شلمچه، خداى خود را وجدان کردم و بااو سخن گفتم.
من با خون پاک پدر در کنار مقتل شهداى فتح المبین پیمان بستم که راه او را ادامه دهم.
عزیزى نوشته بود:
یک دم گمان مَبر ز خیال تو غافلم بنشستم ار خموش، خدا داند و دلم
از 2700 نامهاى که زائران دل سوخته، نوشته بودند و درون ضریح شیشهاى شهداى شلمچه انداخته بودند، به نمونهاى اشاره مىشود: دختر یک مفقود الاثر روى دستمال کاغذى نوشته بود:
بابا! این همه راه آمدم تو را پیدا کنم؛ ولى نه تنها تو را پیدا نکردم، بلکه خودم را هم گم کردم .
یکى قطره باران ز ابرى چکید
خجل شد چو پهناى دریا بدید
که جایى که دریاست، من کیستم
گر او هست، حقا که من نیستم
دیگرى خطاب به سر قطع شده عبدالرسول حسنى سروده بود:
اى که رسیدهاى به او
با من خسته دل بگو
نقش خیال روى او
یاد وصال کوى او
چیست مگر سبوى تو
مستى و رنگ و بوى تو
واى که نقش روى تو
از نظرم نمىرود
اى تو همه نگار من
بود تو اعتبار من
پاک کن این غبار من
تیرگى تبار من
اشک من و جلاى تو
دست من و دعاى تو
درد من و دواى تو، آه من و صفاى تو
در طلاییه، جوانى در حالى که به شدت منقلب بود و با حیرت و بهت در آن فضاى مقدس قدم بر مىداشت، در مقابل تصویر پاها و سر قطع شده شهید حسنى متوقف شده بود و در پى اصرار مسئول آن قسمت، قلم به دست گرفت و چنین نوشت:
اى شهید! از این که زندهام، شرمندهام.
راستى شهدا چه کردند؟ چگونه زیستند و چگونه عاشقانه جان دادند؟
نسل جوان ما در مواجهه با این همه فداکارى و جانبازى، به سرعت به زندگى الهى و پرواز عرفانى دل مىبندد و حماسه شهدا و ماندگارىِ یادشان و تأثیرگذارىِ اخلاصشان را تأیید نداى فطرت خویش مىیابد؛
مرغ باغ ملکوتم، نیم از عالم خاک چند روزى قفسى ساختهاند از بدنم
یکى از بزرگترین موانع رشد و تعالى اخلاقى انسانها، عقده فرافکنى است. آن زمانى که انسان به جاى آن که دیگران را در شکستهاى خود مقصر قلمداد کند، به توانمندىها و قدرتهاى نهفته خود توجه کند، نوسازى معنوى او شروع مىشود. به همین جهت آن لحظهاى که یک جوان به این نتیجه مىرسد که با وجود نابسامانىهاى فرهنگى در جامعه و شرایط غیر مساوى اجتماعى براى رشد افراد، اراده او برتر از همه این عوامل سعادت و کمال است، نقطه عطف حیات معنوى او تکوین مىیابد.
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
و اندر آن ظلمت شب، آب حیاتم دادند
چه مبارک سحرى بود و چه فرخنده شبى
آن شبِ قدر که این تازه براتم دادند
ایستادگى در جزیره مجنون در زیر یک میلیون و دویست هزار گلوله توپ و خمپاره و پایدارى و فداکارى و قطعه قطعه شدن در سه راهى شهادت طلاییه، در زیر یک میلیون گلوله دشمن و رقص خون و عشق در محضر معبود و رفیق اعلا، مصداق این آیه منور الهى است
ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل علیهم الملائکة الا تخافوا و لا تحزنوا و ابشروا بالجنة التى کنتم توعدون؛ آنان که گفتند پروردگار ما الله است و سپس (مردانه) پایدارى نمودند، ملائکه رحمت بر آنان نازل مىشوند (در حالى که وعده مىدهند به آنها) که نهراسید و غمگین مباشید و بشارت باد بر شما بهشتى که وعده داده مىشدید.
یکى از سرداران سپاه پاسداران در حسینیه حضرت ابوالفضل طلاییه، در جمع دانشجویان راهیان نور گفت:
برادران تفحص، چند شهید پیدا کرده بودند که یکى از آنها بوى عطر خاصى مىداد. به جمعیت حاضر گفتم: یک نفر بیاید و این استخوانهاى خرد شده را بو بکند. یک دانشجوى مشهدى آمد و شهید را بویید و بعد غش کرد؛ سپس یک جوان اهل کرج آمد و جمجمه شهید را بویید؛ سپس با تعجب گفت: آیا به این عطر و گلاب زدهاید؟ گفتیم: نه برادر، بقیه اعضاى این شهید مظلوم نیز موجوداست و... . این جوان شروع کرد به گریه و گفت: من آمدم شما را مسخره کنم؛ اما مىبینم این بدن 12 سال زیر خاک بوده، اما بوى عطرش این فضا را پر کرده، ولى من 24 سال از خداوند عمر گرفتم و هنوز بوى شک و تردید مىدهم.
امروز سفر به سرزمین خاطرهها و حماسهها، موجب عزم و تصمیم جدید در زندگى مىشود و جوانان ما را از بى هدف زیستن بر حذر مىدارد و دریچهاى جدید به سوى خدا و معراج و تعالى به رویشان مىگشاید.
امام راحل مىگوید:
«قدم اول در سلوک، یقظه (بیدارى) است» و پس از آن عزم و اراده بر حرکت به سوى محبوب. و بهترین تأثیر مناطق جنگى همین است که حالت بیدارى و شرمندگى در جوانان و زائران ایجاد نموده است. بیشتر مطالبى که بر روى کفن شهیدان و یا تابوت کاروان شهدا نوشته شده است، این جمله است: «شهدا شرمندهایم».
دیدید در بمباران وقتی می گفتند : ((توجه ! توجه ! توجه !)) تمام این تهران سکوت می شد.این قدر سکوت بود که کیف می کردم.توجه خیلی خوب است. توجه به وجه اللّه (( إِینَ وَجهُ اللّهِ یَتَوَجَّهُ إِلَیهِ الأَولیاء )) اول نماز هم می خوانیم: (( إِنّی وَجَّهتُ وَجهِیَ لِلَّذی فَطَرَ السَمواتِ و الأَرضَ )) یعنی به سوی خدا می خواهم توجه کنم . چقدر حواس آدم جمع می شود .
هر وقت با خدا خلوت می کنید این همان توجه است . چنان حق را می بینی که حس می کنی قوای ظاهری شما آرام شده است . درون آدم چقدر قشنگ است . چون باطن ، قیامت و حساب و برزخ و بهشت است . همه اینها در باطن است . ظاهر آدم همان است که در دنیاست ؛ ترس ، وحشت ، اضطراب ، نان و آب .
اگر دستی به سر یتیمی بکشی ، آنها هم بر سر من وشما دست می کشند . ما هم یتیم هستیم . وقتی آدم پدرش را نبیند یتیم است . خوشا به حال یتیمهای آخرالزمان . تا امامشان را ندیده اند یتیمند . وقتی به سلامتی آثار وعزّتش را دیدند پدر دار می شوند . پدر دار خیلی سر بلند است .
کتاب طوبای محبت - عارف بزرگ مرحوم حاج محمّد اسماعیل دولابی
این هم شعر موسی و شبان تقدیم به شما دوستان عزیز. راستی مناجات با خدا چه لذتی دارد؟ قبل از آوردن شعر یک مناجات می آورم: (یا علی)
خدا خدا خدا خدا خدا خدا خدا خدا خدا خدا خدا خدا خدا خدا خدا خدا خدا خدا خدا خدا خدا خدا خدا خدا خدا خدا خدا
دید موسی یک شبانی را به راه کاو همی گفت ای کریم و ای اله
تو کجائی تا شوم من چاکرت؟ چارقت دوزم کنم شانه سرت
ای خدای من فدایت جان من جمله فرزندان و خان و مان من
تو کجائی تا که خدمتها کنم؟ جامه ات را دوزم و بخیه زنم
جامه ات شویم شپشهایت کشم شیر پیشت آورم ای محتشم
ور تو را بیمارئی آید به پیش من تو را غمخوار باشم همچو خویش
دستکت بوسم بمالم پایکت وقت خواب آید، بروبم جایکت ادامه مطلب...
حاج اسماعیل دولابی(ره) می فرماید:
یک وقتی هم پیرمردی بود که در مجلس گریه میکرد. بعد از چهار جلسه دیدم پشت سر من میآید. او را میشناختم. میگفت: من پیرمرد بدبختی هستم. چهل پنجاه سال است که به خانوادهام خیلی بد کردهام. حالا زنم متوجه شده است و میگوید: تو عوض شدی. آمدهام به شما بگویم: چه خاکی بر سرم بریزم؟ گفتم: حالا دیگر خاک کربلا بر سرت بریز... اینها چراغی است که خدا روشن میکند. اگر دیدی گذشتهات بد بوده و خیلی تاریک است، زیاد غصه نخور، این چراغ برای علاج است.
کتاب طوبای محبت
عزا خانه ابا عبدا... (ع) ----- حاج محمد اسماعیل دولابی
« ... در حرم حضرت اباعبدا... (ع) در بالاسر حضرت همه چیز حل شد و هر چه را می خواستم به من عنایت کردند، ... دیگر اتاق ما شد بالای سر ضریح حضرت و تا سی سال عزا خانه ابا عبدا... (ع) بود و اشخاصی که به آن جا می آمدند، بی آنکه لازم باشد کسی ذکر مصیبت بکند، می گریستند. بر اثر عنایات حضرت اباعبدا... (ع) کار به گونه ای بود که خیلی از بزرگان مثل مرحوم حاج ملا آقا جان، مرحوم آیت ا... شیخ محمد تقی بافقی و مرحوم آیت ا... شاه آبادی، بدون این که من به دنبال آنها بروم و از آن ها التماس و درخواست کنم، با علاقه خودشان به آنجا آمدند. به هر تقدیر همه عنایاتی که به من شد از برکات امام حسین (ع) بود. از راه سایر ائمه هم می توان به مقصد رسید، ولی راه امام حسین (ع) خیلی سریع انسان را به نتیجه می رساند. چون کشتی امام حسین (ع) در آسمان های غیب خیلی سریع راه می رود، هر کس در سیر معنوی خود حرکتش را از آن حضرت آغاز کند، خیلی زود به مقصد می رسد. »
اینک بنگرید گوشه ای از بیانات قدسی آن رادمرد و الهی را درباره امام زمان (ع) و راهکار عملی ارتباط با آن حضرت:« اگر کامل شود و محبت به حد کمال برسد، طوری می شود که حضرت در ظاهر ببیند یا نبیند، در یقین او اثر ندارد، بلکه در هر وقت با قلب خود او را مشاهده می کند. مثل پیامبر (ص) و اویس قرنی که به ظاهر اصلاً یکدیگر را ندیدند، اما هرگز از هم جدا نبودند. کسی که غیبت و حضور حضرت حجت برایش یکسان باشد، به حضرت راه پیدا می کند.»
سلام بر حسین و حسینیان
سلام بر عشاق حسین (علیه السلام)
«قبره فی قلب من والاه» قبر امام حسین در دل محبان اوست.
عارف بزرگ حاج اسماعیل دولابی (ره) می فرماید:
«در جوانی گاهی اوقات می شد که چند شبانه روز پیاپی برای امام حسین(علیه السلام) اشک می ریختم. یکی از همین روز ها از داخل اتاق منزلمان که روضه بود و فقا جمع بودند بعد از گریه کردن بسیار به ایوان جلوی اتاق آمدم و دراز کشیدم که یکباره مشاهده کردم ملائکه فوج فوج از آسمان می آیند و داخل سینه من طواف می کنند و به آسمان برمی گردند و دسته دیگر می آیند.»
نام آقا امام حسین (علیه السلام) محک ایمان است!
آقای حسنی طباطبایی نقل کردند:
صبح یکی از روزهای ماه محرم پس از تشرف به حرم مطهر کریمه اهل بیت حضرت معصومه (علیها السلام) به قصد زیارت آقای مجتهدی حرکت کردم. در زدم، کسی در را باز کرد و گفت:
حمید آقا! آقای مجتهدی منتظر شما هستند تا صبحانه را به اتفاق شما صرف کنند!
به خدمت ایشان شرفیاب شدم، سفره صبحانه پهن بود.
فرمودند:
صبحانه را بایستی با شما صرف میکردیم! خوش آمدید، بفرمایید!
در کنار آقای مجتهدی، کتاب گنجینه الاسرار مرحوم عمان سامانی ، قرار داشت. ایشان ضمن صرف صبحانه، اشارهای به آن کتاب کردند و گفتند:
آقاجان! عمان سامانی در میان مرثیه سرایان حسینی مقام و منزلت ویژهای دارد و بعد فرمودند:
اصلاً دستگاه حضرت اباعبدالله (علیه السلام) یک دستگاه عجیبی است! نام مبارک ایشان هم خیلی بزرگ است. در نام مقدس «حسین (علیهالسلام)» اسرار عجیبی نهفته است.
و پس از چند لحظه تأمل، فرمودند:
هر کس که نام آقا امام حسین (علیه السلام) را بشنود از میزان انقلاب خاطری که پیدا میکند پایه ایمانش را میتوان فهمید. کسانی که نام این بزرگوار را میشنوند و تغییر حالی در خود نمیبینند باید جداً نگران ایمان خود باشند!
نام آقا امام حسین (علیه السلام) محک ایمان است.
بیان مرحوم دولابی در منزل مرحوم شیخ جعفر آقا مجتهدی (رحمة الله علیه)
استاد حاج شیخ عبدالقائم شوشتری می فرمایند:
روز عید غدیر بود که در خدمت مرحوم حاج اسماعیل دولابی رحمه الله به دیدن مرحوم جعفر آقا مجتهدی رحمه الله رفتیم.
به محض نشستن مرحوم حاج اسماعیل سخن را درباره توحید شروع کرد و مطالب بلندی آنروز از زبان شریفشان جاری شد و جمعی از حاضرین و برادران که به هر دو بزرگوار ارادت داشتند غرق در حضور و معرفت بودند.
فقط یک طلبه جوان که اول سلوکش بود به عنوان اعتراض به حاج آقا [دولابی] بلند گفت: آقا روز عید غدیر است از علی بگو ، مرحوم دولابی بلافاصله فرمود :آخر من وضو ندارم ، اول باید وضو بگیرم و بعد اسم مبارکش را به زبان بیاورم. جعفر آقا مجتهدی با یک حالتی پر از شور و شادی به زبان خودشان فرمودند:
ایلد احسنت، احسنت، احسنت! ایلد حاج آقا خوب گفتی.
بنده هیچوقت مرحوم جعفر آقا رحمه الله را به این خوشحالی ندیده بودم.
مرحوم حاج اسماعیل دولابی
منبع: کتاب خرمن معرفت
دانلود قرآن با فرمت Mp3 بر اساس نام قاری
مجموعه صلوات های زیبا مخصوص زنگ موبایل
صلوات کلید حل مشکلات
فواید صلوات
صلوات را خدا گفت جبرئیل بارها گفت در شان مصطفی گفت
ملک مأمور رساندن صلوات
صلوات صلوات صلوات صلوات صلوات بر پیامبر صلى الله علیه و آله
راهی برای رهایی از فقر & نکته ای ناب از خصوصیات اخلاقی جناب شیخ
اباصالح التماس دعا
گل نر گس دلم دیوانه توست
آقا جون امام رضادلم برات پر می زنه
[عناوین آرشیوشده]
بازدید دیروز: 5
کل بازدید :401555
این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست این چه شمعی است که جانها همه پروانه اوست
IQ . EQ . SQ [138]
عاشورا در نگاه مستشرقین و اندیشمندان [215]
گریه بر حسین علیه السلام چرا؟ [172]
پایگاه اطلاع رسانی آیت الله بهجت [189]
♥ + عشق به امام حسین، عشق به همه خوبیها ♥ [1686]
زندگانی فاطمه زهرا (س) - سید جعفر شهیدی [160]
بغض ابری [257]
دستورالعمل های عرفانی [244]
آیة الکرسی [1877]
صلوات [168]
وبلاگ جلسه خادم الرضا علیه السلام [195]
اقیانوس زهرا (سلام الله علیها) [308]
میرویم تا انتقام سیلی زهرا بگیریم [205]
عاشق واقعی حضرت زهراء (س) [991]
[آرشیو(15)]
عطش
کتابهای رایگان برای همه
زورخانه بابا علی
هر که دارد هوس کرب و بلا بسم الله
ظهور یا شروع
« یا مهدی ادرکنی »
طلبه ای طالب یار
سایت بزرگ حاج عبدالرضا هلالی
توکای شهر خاموش
یعسوب
بسم رب الشهد و الصدیقین
وبلاگ حضرت امام حسین و علی اصغر (علیهم السلام)
شکسته بال
بحارالمعارف
یاس کبود