سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خداوند به موسی علیه السلام وحی کرد : «نعمت هایم را به خلقم یادآوری کن، به آنان نیکی نما و مرا محبوبشان گردان که آنان، جز کسی را که به آنان نیکی نموده است، دوست نمی دارند».غایت آرزوی دوستداران [إرشاد القلوب]
اهلبیت عصمت و طهارت - حسین جان (این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست)
  • پست الکترونیک
  • شناسنامه
  •  RSS 
  • پارسی بلاگ
  • پارسی یار
  • سخنانی از دلسوخته اهلبیت (علیهم السلام) مرحوم کربلایی احمد تهرانی (معروف به کل احمد):

    برکات مجالس امام حسین - علیه السلام  

    ایشان همیشه به دوستان و نزدیکان سفارش می کردند که:
    « سعی کنید تا پایتان را از کشتی حضرت سید الشهدا علیه السلام بیرون نگذارید؛ و دائما" به امری از امور دستگاه امام حسین علیه السلام مشغول باشید. آشپزی، چای دادن، سینه زدن، کفش جفت کردن و ... تا بواسطه آن، از همه شیعیان دستگیری شود. و الا حساب و کتاب آنطرف، دقیق تر از این حرفهاست.
    تمام این عزاداریها و مجالس و روضه ها، برای این است که فاسق و فاجر و مؤمن، همگی بر سر سفره احسان سیدالشهدا علیه السلام نورانی شده؛ و مورد مرحمت حضرت باریتعالی قرار گیرند.
    احیای مجالس اهل بیت علیهم السلام و یاد آنها، علاوه بر اینکه مؤمنین را شیرین می کند، عبادت نیز به شمار آمده و عاقبت به محفل انس و الفت بین مؤمنین نیز تبدیل می شود.
    خود من، هر چه را که در این عالم دیده ام، یک گره کوری دارد که باز شدنی نیست، غیر از روضه امام حسین علیه السلام.»


               
    همچنین می فرمودند:
    « از عالم غیب به کل موجودات، خیری جاری می باشد که وصف ناشدنی است؛ و هر کس که مجالس اهل بیت علیهم السلام را احیا کند، در این خیر شریک خواهد شد.»

    و باز سفارش کردند که:
    « زمانی که احیای مجالس اهل بیت علیهم السلام را می کنید، حتما" باید با سور همراه باشد، تا مجالس شگون بیشتری پیدا کند.»

    سلوک عشاق

    ایشان می فرمودند:
    « روزی به همراه جمعی از رفقا، در خدمت آمیرزا تقی نشسته بودیم. یکی از دوستان به میرزا گفت:
    به نظر شما، سر موفقیت شیخ رجبعلی در سلوک چه بوده است؟
    میرزا هم در عالم معنا تصرفی کرد و گذشته شیخ رجبعلی را به آن شخص نشان داد.
    لذا او مشاهده کرد که جناب شیخ در جوانی، پا برهنه و بر روی برف ها، به طرف مجلس عزاداری حضرت سید الشهدا علیه السلام حرکت می کند.»
     
     



    مشتاق المهدی ::: دوشنبه 86/11/15::: ساعت 1:7 صبح
    نظرات دیگران: نظر


     چرا قلب شکسته اینقدر قیمت داره؟....



    مشتاق المهدی ::: شنبه 86/11/13::: ساعت 11:56 عصر
    نظرات دیگران: نظر

           شهدا آدم را دیوانه میکنند. اکثریت بنی بشر دنبال حفظ جسم خاکی خود هستند و حاضرند دیگران را لگد مال کنند تا خود بمانند ولی شهدا رفتند تا بقیه در امان و آرمش باشند. آنان دیوانگان وصال بودند آنان پرنده بودند که پرواز کردند. آنان از خاک بودند که به افلاک پر کشیدند ولی بنده و دربند خاک و گل نبودند. گاهی فکرشان لرزه بر انداممان می اندازد. اعمال و رفتارشان از سنخی دگر است این جهانی نیست آن جهانی است گاهی عقل ناقص در بررسی و تحلیلشان می ماند. راستی شهدا که بودند؟....  آنان دنباله رو سرور و سالار شهیدان بودند.
    شاید اسم حاج آقا ضابط (حجت الاسلام عبدالله ضابط) رو شنیده باشید. آن روحانی عزیزی که از شهدا می گفت و همه را تحت تأثیر کلامی قرار می داد که از دل برخواسته بود، او راوی شهدا بود و بالاخره به جمعشان پیوست. برای اولین بار نام ایشان و سخنان ایشان و برخی خاطراتشان را از زبان یکی از دوستان که در سخنرانی ایشان حضور داشت شنیدم و بسیار مشتاق دیدارشان گشتم ولی بعد از مدتی خبردار شدم که در سانحه رانندگی دار فانی را وداع گفته اند و به دیدار شهدا شتافته اند. مطالب زیر را از سایت راویان برایتان نقل می کنم، حتماً تا آخر بخوانید:
    باید عبدالله بود تا پرواز کرد. عبدالله، بنده برگزیده خدا و ضابط سیره شهیدان بود. ضابط براى اکثر دانشجویان نامى آشنا بود.
    در سال‏هاى اخیر به تحقیق و تفحص سیره شهدا پرداخت؛ انتخابى دقیق و کارى ضرورى و انجام نشده؛ کارى زیبا در دوران غربت فضایل و خوبى‏ها. همه جسم شهیدان راتفحص مى‏کنند و استخوان و پلاکى مى‏یابند که این نیز ارزش‏مند است؛ اما او به دنبال سیره و منش شهیدان رفت؛ همان اکسیرى که به آن استخوان و پلاک ارزش داد.
    دانشجویان، طلاب و همه کسانى که شب‏هاى شلمچه، دهلاویه، فکه و طلائیه را باخاطرات و روایت‏هاى او و بااشک و راز به صبح رسانند، در هجر او محزون و مغموم شدند. هجرت ابدى او نیز در مسیر هدف و آرمان مقدسش رقم خورد و وى پس از شرکت در کنگره شهداى دانشجوى بابل عروج کرد و پیروان ارزش‏هاى الهى را در غم خود داغدار کرد.
    اینک یکى از نوشته‏هاى او را پیرامون یاد و خاطرات شهیدان دفاع مقدس از نظر مى‏گذرانیم:
                                                       شرمنده‏ایم!
                             تا زمان این آفتاب مى‏گسترد         باز هم این باغ گل مى‏پرورد 
     براى دل سوختگان انقلاب، بسیار امید بخش و مسرت آفرین است که بدانند در عرصه شبیخون فرهنگى و تقابل فرهنگى گسترده و همه جانبه با دشمن، فرهنگ ایثار و شهادت، در رویشى مجدد، دوباره جان مى‏گیرد. استقبال اعجاب برانگیز گروه‏هاى مختلف و به ویژه تعداد قابل توجهى از نسل جوان به بحث مقدس شهید و شهادت، گواه این امر است. روند روبه رشد بازدیدهاى پر شور از جبهه‏هاى نور، مراسم پرشکوه تشییع شهداى گمنام و استقبال گسترده مردم شهرهاى مسیر راه از پیکرهاى پاک شهدا، همه نشانه توجه روزافزون بخش مهمى از جامعه به فرهنگ ایثار و ارزش‏گرایى است. 
     نسل جوان ما با شناختن الگوهایى چون مطهرى، بهشتى، رجایى، باهنر، چمران، حاج همت، باکرى، محمود کاوه، مهدى زین الدین، ابوترابى و خرازى با روحیه انقلابى و حیات‏بخش «بسیجى» آشنا مى‏گردند و با یاد خمینى عزیز«روح الله» روح جدیدى را در خود مى‏یابند و همچون حضرت یعقوب، پس از سال‏ها فراق با بوى پیراهن یوسف، جان تازه‏اى مى‏گیرند. جامعه و نسل جوان و آشنا به زمان ما، با وجود همه هجمه‏ها و مشکلات فرهنگى و اجتماعى، در انتظار شنیدن خبرى از یوسف زمان مى‏باشند و با پیروى از قرآن مى‏دانند که نومیدى از رحمت حق، از جنود شیطان است. 
     مرورى بر نوشته‏هاى عاشقانه سرزمین نور و گوش سپردن به درد دل‏هاى صادقانه عارفان این خاک مقدس، ما را به عظمت تحولى فرهنگى که در حال شکل‏گیرى و احیاى مجدد است، بیشتر آگاه مى‏کند. 
    پس از بازدید از جبهه‏هاى جنگ ایران و عراق، فرزند شهیدى نوشته بود:
    من در شلمچه، خداى خود را وجدان کردم و بااو سخن گفتم.
    من با خون پاک پدر در کنار مقتل شهداى فتح المبین پیمان بستم که راه او را ادامه دهم. 
    عزیزى نوشته بود:  
     یک دم گمان مَبر ز خیال تو غافلم‏                بنشستم ار خموش، خدا داند و دلم 
     از 2700 نامه‏اى که زائران دل سوخته، نوشته بودند و درون ضریح شیشه‏اى شهداى شلمچه انداخته بودند، به نمونه‏اى اشاره مى‏شود: دختر یک مفقود الاثر روى دستمال کاغذى نوشته بود:
    بابا! این همه راه آمدم تو را پیدا کنم؛ ولى نه تنها تو را پیدا نکردم، بلکه خودم را هم گم کردم .
    یکى قطره باران ز ابرى چکید
    خجل شد چو پهناى دریا بدید
    که جایى که دریاست، من کیستم‏
    گر او هست، حقا که من نیستم 
       دیگرى خطاب به سر قطع شده عبدالرسول حسنى سروده بود: 
    اى که رسیده‏اى به او
    با من خسته دل بگو
    نقش خیال روى او
    یاد وصال کوى او
    چیست مگر سبوى تو
    مستى و رنگ و بوى تو
    واى که نقش روى تو
    از نظرم نمى‏رود
    اى تو همه نگار من
    بود تو اعتبار من
    پاک کن این غبار من
    تیرگى تبار من
    اشک من و جلاى تو
    دست من و دعاى تو
    درد من و دواى تو، آه من و صفاى تو  
       در طلاییه، جوانى در حالى که به شدت منقلب بود و با حیرت و بهت در آن فضاى مقدس قدم بر مى‏داشت، در مقابل تصویر پاها و سر قطع شده شهید حسنى متوقف شده بود و در پى اصرار مسئول آن قسمت، قلم به دست گرفت و چنین نوشت:
    اى شهید! از این که زنده‏ام، شرمنده‏ام.
    راستى شهدا چه کردند؟ چگونه زیستند و چگونه عاشقانه جان دادند؟
    نسل جوان ما در مواجهه با این همه فداکارى و جانبازى، به سرعت به زندگى الهى و پرواز عرفانى دل مى‏بندد و حماسه شهدا و ماندگارىِ یادشان و تأثیرگذارىِ اخلاصشان را تأیید نداى فطرت خویش مى‏یابد؛ 
    مرغ باغ ملکوتم، نیم از عالم خاک                     چند روزى قفسى ساخته‏اند از بدنم‏ 
    یکى از بزرگترین موانع رشد و تعالى اخلاقى انسان‏ها، عقده فرافکنى است. آن زمانى که انسان به جاى آن که دیگران را در شکست‏هاى خود مقصر قلمداد کند، به توانمندى‏ها و قدرت‏هاى نهفته خود توجه کند، نوسازى معنوى او شروع مى‏شود. به همین جهت آن لحظه‏اى که یک جوان به این نتیجه مى‏رسد که با وجود نابسامانى‏هاى فرهنگى در جامعه و شرایط غیر مساوى اجتماعى براى رشد افراد، اراده او برتر از همه این عوامل سعادت و کمال است، نقطه عطف حیات معنوى او تکوین مى‏یابد. 
    دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
    و اندر آن ظلمت شب، آب حیاتم دادند
    چه مبارک سحرى بود و چه فرخنده شبى
    آن شبِ قدر که این تازه براتم دادند
    ایستادگى در جزیره مجنون در زیر یک میلیون و دویست هزار گلوله توپ و خمپاره و پایدارى و فداکارى و قطعه قطعه شدن در سه راهى شهادت طلاییه، در زیر یک میلیون گلوله دشمن و رقص خون و عشق در محضر معبود و رفیق اعلا، مصداق این آیه منور الهى است
    ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل علیهم الملائکة الا تخافوا و لا تحزنوا و ابشروا بالجنة التى کنتم توعدون؛ آنان که گفتند پروردگار ما الله است و سپس (مردانه) پایدارى نمودند، ملائکه رحمت بر آنان نازل مى‏شوند (در حالى که وعده مى‏دهند به آنها) که نهراسید و غمگین مباشید و بشارت باد بر شما بهشتى که وعده داده مى‏شدید.
    یکى از سرداران سپاه پاسداران در حسینیه حضرت ابوالفضل طلاییه، در جمع دانشجویان راهیان نور گفت:
    برادران تفحص، چند شهید پیدا کرده بودند که یکى از آنها بوى عطر خاصى مى‏داد. به جمعیت حاضر گفتم: یک نفر بیاید و این استخوان‏هاى خرد شده را بو بکند. یک دانشجوى مشهدى آمد و شهید را بویید و بعد غش کرد؛ سپس یک جوان اهل کرج آمد و جمجمه شهید را بویید؛ سپس با تعجب گفت: آیا به این عطر و گلاب زده‏اید؟ گفتیم: نه برادر، بقیه اعضاى این شهید مظلوم نیز موجوداست و... . این جوان شروع کرد به گریه و گفت: من آمدم شما را مسخره کنم؛ اما مى‏بینم این بدن 12 سال زیر خاک بوده، اما بوى عطرش این فضا را پر کرده، ولى من 24 سال از خداوند عمر گرفتم و هنوز بوى شک و تردید مى‏دهم. 
    امروز سفر به سرزمین خاطره‏ها و حماسه‏ها، موجب عزم و تصمیم جدید در زندگى مى‏شود و جوانان ما را از بى هدف زیستن بر حذر مى‏دارد و دریچه‏اى جدید به سوى خدا و معراج و تعالى به رویشان مى‏گشاید. 
    امام راحل مى‏گوید:
    «قدم اول در سلوک، یقظه (بیدارى) است» و پس از آن عزم و اراده بر حرکت به سوى محبوب. و بهترین تأثیر مناطق جنگى همین است که حالت بیدارى و شرمندگى در جوانان و زائران ایجاد نموده است. بیشتر مطالبى که بر روى کفن شهیدان و یا تابوت کاروان شهدا نوشته شده است، این جمله است:
    «شهدا شرمنده‏ایم».  



    مشتاق المهدی ::: دوشنبه 86/11/8::: ساعت 11:14 عصر
    نظرات دیگران: نظر

    دیدید در بمباران وقتی می گفتند : ((توجه ! توجه ! توجه !)) تمام این تهران سکوت می شد.این قدر سکوت بود که کیف می کردم.توجه خیلی خوب است. توجه به وجه اللّه (( إِینَ وَجهُ اللّهِ یَتَوَجَّهُ إِلَیهِ الأَولیاء )) اول نماز هم می خوانیم: (( إِنّی وَجَّهتُ وَجهِیَ لِلَّذی فَطَرَ السَمواتِ و الأَرضَ )) یعنی به سوی خدا می خواهم توجه کنم . چقدر حواس آدم جمع می شود .

    هر وقت با خدا خلوت می کنید این همان توجه است . چنان حق را می بینی که حس می کنی قوای ظاهری شما آرام شده است . درون آدم چقدر قشنگ است . چون باطن ، قیامت و حساب و برزخ و بهشت است . همه اینها در باطن است . ظاهر آدم همان است که در دنیاست ؛ ترس ، وحشت ، اضطراب ، نان و آب .

    اگر دستی به سر یتیمی بکشی ، آنها هم بر سر من وشما دست می کشند . ما هم یتیم هستیم . وقتی آدم پدرش را نبیند یتیم است . خوشا به حال یتیمهای آخرالزمان . تا امامشان را ندیده اند یتیمند . وقتی به سلامتی آثار وعزّتش را دیدند پدر دار می شوند . پدر دار خیلی سر بلند است .

                                                       کتاب طوبای محبت - عارف بزرگ مرحوم حاج محمّد اسماعیل دولابی

     این هم شعر موسی و شبان تقدیم به شما دوستان عزیز. راستی مناجات با خدا چه لذتی دارد؟ قبل از آوردن شعر یک مناجات می آورم: (یا علی)

    خدا خدا خدا خدا خدا خدا خدا خدا خدا خدا خدا خدا خدا خدا خدا خدا خدا خدا خدا خدا خدا خدا خدا خدا خدا خدا خدا

     

    دید موسی یک شبانی را به راه          کاو همی گفت ای کریم و ای اله

    تو کجائی تا شوم من چاکرت؟           چارقت دوزم کنم شانه سرت

    ای خدای من فدایت جان من             جمله فرزندان و خان و مان من

    تو کجائی تا که خدمتها کنم؟           جامه ات را دوزم و بخیه زنم

    جامه ات شویم شپشهایت کشم      شیر پیشت آورم ای محتشم

     ور تو را بیمارئی آید به پیش             من تو را غمخوار باشم همچو خویش

    دستکت بوسم بمالم پایکت              وقت خواب آید، بروبم جایکت  ادامه مطلب...

    مشتاق المهدی ::: یکشنبه 86/11/7::: ساعت 10:52 عصر
    نظرات دیگران: نظر

    حاج اسماعیل دولابی(ره) می فرماید:

    یک وقتی هم پیرمردی بود که در مجلس گریه می‏کرد. بعد از چهار جلسه دیدم پشت سر من می‏آید. او را می‏شناختم. می‏گفت: من پیرمرد بدبختی هستم. چهل پنجاه سال است که به خانواده‏ام خیلی بد کرده‏ام. حالا زنم متوجه شده است و می‏گوید: تو عوض شدی. آمده‏ام به شما بگویم: چه خاکی بر سرم بریزم؟ گفتم: حالا دیگر خاک کربلا بر سرت بریز... این‏ها چراغی است که خدا روشن می‏کند. اگر دیدی گذشته‏ات بد بوده و خیلی تاریک است، زیاد غصه نخور، این چراغ برای علاج است.

    کتاب طوبای محبت



    مشتاق المهدی ::: جمعه 86/11/5::: ساعت 8:20 عصر
    نظرات دیگران: نظر

    عزا خانه ابا عبدا... (ع)  -----  حاج محمد اسماعیل دولابی

     

     « ... در حرم حضرت اباعبدا... (ع) در بالاسر حضرت همه چیز حل شد و هر چه را می خواستم به من عنایت کردند، ... دیگر اتاق ما شد بالای سر ضریح حضرت و تا سی سال عزا خانه ابا عبدا... (ع) بود و اشخاصی که به آن جا می آمدند، بی آنکه لازم باشد کسی ذکر مصیبت بکند، می گریستند. بر اثر عنایات حضرت اباعبدا... (ع) کار به گونه ای بود که خیلی از بزرگان مثل مرحوم حاج ملا آقا جان، مرحوم آیت ا... شیخ محمد تقی بافقی و مرحوم آیت ا... شاه آبادی، بدون این که من به دنبال آنها بروم و از آن ها التماس و درخواست کنم، با علاقه خودشان به آنجا آمدند. به هر تقدیر همه عنایاتی که به من شد از برکات امام حسین (ع) بود. از راه سایر ائمه هم می توان به مقصد رسید، ولی راه امام حسین (ع) خیلی سریع انسان را به نتیجه می رساند. چون کشتی امام حسین (ع) در آسمان های غیب خیلی سریع راه می رود، هر کس در سیر معنوی خود حرکتش را از آن حضرت آغاز کند، خیلی زود به مقصد می رسد. »
    اینک بنگرید گوشه ای از بیانات قدسی آن رادمرد و الهی را درباره امام زمان (ع) و راهکار عملی ارتباط با آن حضرت:« اگر کامل شود و محبت به حد کمال برسد، طوری می شود که حضرت در ظاهر ببیند یا نبیند، در یقین او اثر ندارد، بلکه در هر وقت با قلب خود او را مشاهده می کند. مثل پیامبر (ص) و اویس قرنی که به ظاهر اصلاً‌ یکدیگر را ندیدند، اما هرگز از هم جدا نبودند. کسی که غیبت و حضور حضرت حجت برایش یکسان باشد، به حضرت راه پیدا می کند.»



    مشتاق المهدی ::: جمعه 86/11/5::: ساعت 10:29 صبح
    نظرات دیگران: نظر

    سلام بر حسین و حسینیان

    سلام بر عشاق حسین (علیه السلام)

    «قبره فی قلب من والاه» قبر امام حسین در دل محبان اوست.

    عارف بزرگ حاج اسماعیل دولابی (ره) می فرماید:

    «در جوانی گاهی اوقات می شد که چند شبانه روز پیاپی برای امام حسین(علیه السلام) اشک می ریختم. یکی از همین روز ها از داخل اتاق منزلمان که روضه بود و فقا جمع بودند بعد از گریه کردن بسیار به ایوان جلوی اتاق آمدم و دراز کشیدم که یکباره مشاهده کردم ملائکه فوج فوج از آسمان می آیند و داخل سینه من طواف می کنند و به آسمان برمی گردند و دسته دیگر می آیند.»



    مشتاق المهدی ::: چهارشنبه 86/11/3::: ساعت 5:53 عصر
    نظرات دیگران: نظر

    نام آقا امام حسین (علیه السلام) محک ایمان است!

    آقای حسنی طباطبایی نقل کردند:

    صبح یکی از روزهای ماه محرم پس از تشرف  به حرم مطهر کریمه اهل بیت حضرت معصومه (علیها السلام) به قصد زیارت  آقای مجتهدی حرکت کردم. در زدم، کسی در را باز کرد و گفت:

    حمید آقا! آقای مجتهدی منتظر شما هستند تا صبحانه را به اتفاق شما صرف کنند!

    به خدمت ایشان شرفیاب شدم، سفره صبحانه پهن بود.

    فرمودند:

    صبحانه را بایستی با شما صرف می‌کردیم! خوش آمدید، بفرمایید!

    در کنار آقای مجتهدی، کتاب گنجینه الاسرار مرحوم عمان سامانی ، قرار داشت. ایشان ضمن صرف صبحانه، اشاره‌ای به آن کتاب کردند و گفتند:

    آقاجان! عمان سامانی در میان مرثیه سرایان حسینی مقام و منزلت ویژه‌ای دارد و بعد فرمودند:
    اصلاً دستگاه حضرت اباعبدالله (علیه السلام) یک دستگاه عجیبی است! نام مبارک ایشان هم خیلی بزرگ است. در نام مقدس «حسین (علیه‌السلام)» اسرار عجیبی نهفته است.

    و پس از چند لحظه تأمل، فرمودند:

    هر کس که نام آقا امام حسین (علیه السلام) را بشنود از میزان انقلاب خاطری که پیدا می‌کند پایه ایمانش را می‌توان فهمید. کسانی که نام این بزرگوار را می‌شنوند و تغییر حالی در خود نمی‌بینند باید جداً نگران ایمان خود باشند!
    نام آقا امام حسین (علیه السلام) محک ایمان است.


    مشتاق المهدی ::: دوشنبه 86/11/1::: ساعت 9:0 عصر
    نظرات دیگران: نظر

                                                           بیان مرحوم دولابی در منزل مرحوم شیخ جعفر آقا مجتهدی (رحمة الله علیه)

    استاد حاج شیخ عبدالقائم شوشتری می فرمایند:

    روز عید غدیر بود که در خدمت مرحوم حاج اسماعیل دولابی رحمه الله به دیدن مرحوم جعفر آقا مجتهدی رحمه الله رفتیم.
    به محض نشستن مرحوم حاج اسماعیل سخن را درباره توحید شروع کرد و مطالب بلندی آنروز از زبان شریفشان جاری شد و جمعی از حاضرین و برادران که به هر دو بزرگوار ارادت داشتند غرق در حضور و معرفت بودند.
    فقط یک طلبه جوان که اول سلوکش بود به عنوان اعتراض به حاج آقا [دولابی] بلند گفت: آقا روز عید غدیر است از علی بگو ، مرحوم دولابی بلافاصله فرمود :آخر من وضو ندارم ، اول باید وضو بگیرم و بعد اسم مبارکش را به زبان بیاورم. جعفر آقا مجتهدی  با یک حالتی پر از شور و شادی به زبان خودشان فرمودند:
    ایلد احسنت، احسنت، احسنت! ایلد حاج آقا خوب گفتی.
    بنده هیچوقت مرحوم جعفر آقا رحمه الله را به این خوشحالی ندیده بودم.


    مرحوم حاج اسماعیل دولابی

    منبع: کتاب خرمن معرفت



    مشتاق المهدی ::: دوشنبه 86/11/1::: ساعت 6:8 عصر
    نظرات دیگران: نظر

    بخشهایی از سخنرانی حجت الاسلام فاطمی نیا در مراسم بزرگداشت شیخ جعفر مجتهدی:(20 آذرماه 1386-تالار وزارت کشور)

     ...حجت‌الاسلام و المسلمین فاطمی‌نیا آخرین سخنران این مراسم بود که با توجه به نزدیک شدن به اذان مغرب صحبت‌های خود را کوتاه کرد و به بیان نکته‌های مرتبط با زندگی شیخ جعفر مجتهدی با نگاهی به دیگر عارفانی که با ایشان رفت و آمد داشتند، پرداخت.
    حجت‌الاسلام فاطمی نیا در ابتدای سخنرانی خود گفت: «من ابتدا درباره ویژگی‌ها ی مومن صحبت می‌کنم تا بعد از آن به‌طور اخص درباره عارف بزرگوار شیخ جعفر مجتهدی صحبت کنم. مومن به چیزهای زیادی محتاج است. خدا به ما یاد داده که چگونه زندگی کنیم. همه حرف‌ها را زده است، اما باید دست‌مان را هم بگیرد. باید از خدا بخواهیم که دست مان را بگیرد. از دیگر نکته‌هایی که مومن باید رعایت کند، پذیرش از کسانی است که واقعا خیر خواه او هستند، مومن دستی را که برای خیرخواهی دراز می‌شود، پس نمی‌زند.

    او درباره شاگردی شیخ مجتهدی پیش دیگر عارفان توضیح داد: «من از شیخ مجتهدی کوچک‌تر بودم و خودم ندیدم که ایشان در زمان جوانی چه کسی را به‌عنوان راهنما انتخاب کردند، اما از دیگر دوستان شنیده‌ام که ایشان ارادت زیادی به پدر من داشته‌اند.  نکته مهمی که می‌توانم از زندگی شیخ مجتهدی بگویم این است که ایشان نشان دادند راه برای رسیدن به مدارج بالای عرفان هنوز بسته نشده است.» فاطمی‌نیا با اشاره به گونه‌های مختلف سنن گفت:«سنن دو گونه است، یا تشریعیه است یا تکوینیه. مسئله‌ای که کمتر به آن توجه می‌شود تقسیم بندی سنن تکوینیه به ظاهریه و باطنیه است. خیلی وقت‌ها افراد به فرق‌های سنن تکوینیه ظاهری و تکوینیه باطنی توجه نمی‌کنند. از نکته‌های ویژه زندگی شیخ مجتهدی عالم بودن به این تفاوت‌ها بود. ایشان فوق‌العاده مهذب بود. مقید به شرایع بود و باور داشت که بدون تشرع چیزی حاصل نمی‌شود. خدا به همه بندگان خود لطف می‌کند. مهم این است که بعضی افراد می‌توانند از آن لطف استفاده کنند.»

    او درباره تأثیر نفس شیخ مجتهدی توضیح داد:«ایشان نفس بسیار مؤثری داشت. کسی که اهل عمل باشد نفسش نفوذ می‌کند. من خاطره‌ای از تأثیر نفس ایشان دارم که برای همیشه به یادم مانده است. سال‌هایی شیخ مجتهدی و خانواده ما ساکن قم بودیم. من آن روزها جوان بودم و شیخ یکی از عارفان بزرگوار به حساب می‌آمد. یادم است که یک روز به پدرم گفتم می‌خواهم برای دیدن شیخ بروم. رفتم و خوشبختانه کسی آنجا نبود و شیخ تنها بود. تکه کلام شیخ مجتهدی آقا جان بود. ایشان گفت آقا جان می‌خواهم دست شما را که سید هستی ببوسم.

    من با خجالت جلو رفتم، گفتم حاج آقا التماس دعا دارم، دعا بفرمایید. ایشان به حرم حضرت معصومه اشاره کرد و گفت، آقاجان! خانم هست همین جا دیگر.»حجت‌الاسلام فاطمی نیا درباره کرامات ویژه شیخ گفت:«کرامات دو گونه است، کرامات عام پسند و کرامات خاص پسند، این که کسی بیمار را شفا دهد کرامات عام پسند است، اما بعضی کرامت‌های شیخ، کرامت‌های خاص بود. آقای مصطفوی درباره شیخ مجتهدی می‌گفت: ایشان هیچ وقت کتاب‌های فلسفی را به‌طور خاص نخوانده بودند، ولی وقتی درباره فلسفه صحبت می‌کرد یا نوشته‌های فلسفی را می‌خواند، کاملا به آن مفاهیم آگاه بود و دانا به علوم فلسفی بود.»
    او با گفتن این جمله که مجتهدی چگونه مجتهدی شد، ادامه داد:«شیخ مجتهدی غیراز واجبات و مستحباتی که انجام می‌داد، کاری کرد که مبدا دلش عوض شود.

    آقای مصطفوی که از عارفان بزرگ بود درباره ایشان می‌گفت که ایشان انواری که به دست می‌آورد نگه می‌داشت و خرج نمی‌کرد. ایشان نورهایی را که به دست می‌آورد به راحتی هدر و از دست نمی‌داد. همیشه انسان‌ها کارهای خیری انجام می‌دهند که بعد همان کار خیر را با انجام کارهای نادرست از دست می‌دهند. شیخ مجتهدی به این نکته رسیده بود که ارزش حرکات خیر خود و ثواب‌هایی که می‌کرد می‌دانست و از نوری که اعمال خیر در قلبش ایجاد می‌کرد محافظت می‌کرد و آن را از دست نمی‌داد.»

    فاطمی‌نیا درباره مفهومی به نام «راه رفته» توضیح داد:«عارفان مفهومی به نام راه رفته را زنده نگه داشتند. راه رفته چیزی غیراز مزاح و شوخی است. راه رفتگان کسانی هستند که غیراز این که فقط به مفاهیم خاص توجه کنند، به مسائل عادی زندگی هم توجه می‌کردند. راه رفتگان کسانی هستند که هم زندگی عادی را بلد هستند، هم در کنار زندگی عادی زندگی عارفانه دارند.»

    منبع: http://hamshahrionline.ir/News/?id=40963



    مشتاق المهدی ::: یکشنبه 86/10/30::: ساعت 11:23 عصر
    نظرات دیگران: نظر

    <      1   2   3   4   5   >>   >

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    >> بازدیدهای وبلاگ <<
    بازدید امروز: 89
    بازدید دیروز: 5
    کل بازدید :401561

    >>اوقات شرعی <<

    >> درباره خودم <<
    اهلبیت عصمت و طهارت - حسین جان  (این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست)
    مشتاق المهدی
    این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست این چه شمعی است که جانها همه پروانه اوست

    >> پیوندهای روزانه <<

    >>فهرست موضوعی یادداشت ها<<

    >>آرشیو شده ها<<

    >>لوگوی وبلاگ من<<
    اهلبیت عصمت و طهارت - حسین جان  (این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست)

    >>لینک دوستان<<

    >>لوگوی دوستان<<

    >>موسیقی وبلاگ<<

    >>اشتراک در خبرنامه<<
     

    >>طراح قالب<<